پدر میخواهد او را داماد کند؛ اما او دغدغه مرز میهن خود را دارد، رد پای عبدالمالک ریگی در مرزها دیده شده، و میخواهد کشور را به تاراج بگذارد، اما رضاها قید دامادی را میزنند تا امثال ریگی نتوانند به این خاک پاک جسارت کنند، جانش را در کف دستانش میگیرد و یا علی گویان وارد میدان میشود…