در این نوشته سعی میشود به این سوال پاسخ داده شود روسیه جدید که با الحاق کریمه شکل گرفته، در رابطه با غرب با چه چالشهایی مواجه است؟ در بخش پایانی متن نیز به سناریوهای محتمل رابطۀ غرب و روسیه جدید اشاره میشود.
۱- گسترش ناتو به شرق و استقرار سامانۀ دفاع موشکی در اروپای شرقی
راهبرد گسترش ناتو به شرق از ابتدای فروپاشی شوروی با هدف به چالش کشیدن هژمونی منطقهای روسیه در خارج نزدیک مورد نظر واشنگتن بوده است. این راهبرد در دهۀ ۹۰ در چارچوب مفهوم جدید سیاست خارجی دولت بیل کیلینتون تحت عنوان «سیاست دربرگیری و گسترش»، در قالبهای مختلف چون پذیرش اعضای جدید و برنامۀ مشارکت صلح در دستور کار واشنگتن بوده است. در شرایط فعلی نیز همۀ کشورهای اوراسیای مرکزی در قالب طرح مشارکت انفرادی و طرح مشارکت صلح با سازمان ناتو همکاری میکنند؛ این مسئله برای روسیه جدید نیز دغدغههای امنیتی به ارمغان آورده است. هرچند سازمان ناتو در دورههای مختلف از جمله در نشست سران ناتو در لیسبون (۲۰۱۰) تأکید کردهاند که به مسکو به عنوان تهدید نگاه نمیکنند؛ اما روسها همۀ اقدام این سازمان را معطوف به تثبیت برتری آمریکا در جهان تفسیر میکند.
روسیه استقرار سپر ضد موشکی در اروپای شرقی را نقض تعهدهای ناتو مبنی بر توسعه ندادن زیرساختهای نظامی آن به اعضای جدید تفسیر و در مقابل به واکنش متناسب نظامی تهدید کرده است. بطور کلی الحاق کریمه و شکلگیری روسیه جدید از چند جهت به افزایش تنش میان ناتو و روسیه دامن زده است:
الف) این فرضیه که روسیه با وجود مخالفت با عضویت در سازمان ناتو، علاقمند گسترش رابطه با اروپا است را زیرسوال برده است.
ب) به دلیل برسازی تهدید جدید تحت عنوان روسیه، فلسفۀ وجودی جدیدی برای سازمان ناتو بخشیده است.
۲- افزایش قدرت نظامی و راهبردی روسیه
بعد از الحاق کریمه، روسیه به یکی از قدرتهای مهم دریایی در دریای سیاه تبدیل گشته؛ زیرا کریمه از اهمیت نظامی بالایی برخوردار است. الحاق کریمه دریای مجاور آزوف را به یک دریاچه روسی تبدیل کرده است؛ و خطوط ساحلی روسیه را صدها مایل افزایش داده است. این شبهجزیره که در مرکز دریای سیاه واقع شده این امکان را برای روسیه فراهم میکند تا بر تحولات نظامی در دریای سیاه نظارت کند و پایگاههای نظامی آمریکا را در بلغارستان و رومانی تحت نظر داشته باشد و عملا نقش اروپا را در مدیریت محیط دریای سیاه و همچنین نفوذ آمریکا در منطقه را کمرنگ کند. این مسئله به تشدید معمای امنیت میان غرب و روسیه جدید منجر میشود.
۳-اتحادیه اقتصادی اوراسیا
اتحادیۀ اقتصادی اوراسیا را میتوان در راستای تشدید تنش و رقابت راهبردی روسیۀ جدید و غرب تفسیر کرد. این اتحادیه با هدف تعمیق و گسترش روابط اقتصادی جمهوریهای بازمانده از شوروی در ۲۰۱۱ تأسیس شده و کشورهای روس، بلاروس، قزاقستان کشورهای عضو این اتحادیه هستند. تأسیس این اتحادیه روسیه را در مسیر تعارض ژئوپلتیکی با اتحادیه اروپا قرار داده است. اکنون مسکو اروپا را به عنوان رقیب ژئوپلتیکی تصور میکند؛ راهاندازی طرح مشارکت شرقی در سال ۲۰۰۹ بوسیلۀ بروکسل با انتقاد روسیه مواجه شده است. روسیه این ابتکار را به عنوان تلاش پنهانی اتحادیه اروپا برای ایجاد حوزۀ نفوذ در دریای سیاه تلقی میکند. به نظر میرسد روسیۀ جدید بهدلیل از دست دادن قسمتی از شرکای اقتصادی غربی، راهاندازی این سازمان را بیشتر مورد توجه قرار میدهد؛ ولی عملیاتی شدن آن با یک سری چالشهایی مواجه است که از آن جمله تعبیر نوامپریالیستی از سیاستهای روسیه توسط کشورهای منطقه است؛ در واقع کشورهای منطقه روسیه را به عنوان جانشین سیاسی اتحاد جماهیر شوروی تلقی میکند که در تحت لوای همگرایی اقتصادی و ایجاد سازمانها و اتحادیههای فرامنطقهای به دنبال منافع اقتصادی خود است. البته روسیه در شرایط فعلی درصدد است از طریق سیاستزدایی از روابط دوجانبه و چندجانبه با کشورهای منطقه به این ذهنیت منفی خاتمه دهد.
۴-انرژی
۳۵ درصدد واردات نفتی و ۳۰ درصدد واردات گاز اتحادیه اروپا از طریق روسیه تأمین میشود؛ از طرف دیگر بخش عمدۀ درآمد ارزی روسیه از طریق واردات انرژی به اروپا است. مقولۀ انرژی از منظر وابستگی متقابل از نوع آسیبپذیری قابل تحلیل است. فنلاند ۱۰۰ درصدد، بلغارستان ۸۵ درصدد، چک ۸۰ درصد، اسلواکی ۶۳ درصد، یونان ۵۵ درصد، لهستان ۵۴ درصد، اتریش ۵۲ درصد، مجارستان ۴۹ درصد، بلژیک ۴۳ درصد، آلمان ۴۰ درصد از واردات گازشان از روسیه است؛ در مقابل سه چهارم کل صادرات گاز روسیه به اروپا است و کل نفت و گاز بیش از ۶۰ درصد درآمدهای روسیه را تشکیل میدهد. البته روسیه جدید تلاش کرده است از طریق مبادلات انرژی با چین و مطرح کردن اتحادیۀ اقتصادی اوراسیا و انعقاد قراردادهای تجاری به نوعی از میزان وابستگی خود به اروپا را کاهش دهد، و این فرصت را برای توسعۀ روابط ایران با روسیه در ابعاد مختلف اقتصادی، تجاری و انرژی فراهم میکند.
۵-ایدئولوژی نومحافهکاری
بعد از فروپاشی شوروی و رد مارکسیسم، هیچ مدل جایگزینی برای مدل لیبرال داخلی و سیاست امنیتی و خارجی روسیه تا حالا وجود نداشته است. جنبۀ ایدئولوژیک پیدا کردن سیاست روسیه با آغاز ریاست جمهوری پوتین در سال ۲۰۱۲ آشکار شده بود؛ اما در ارتباط با بحران اکراین و الحاق کریمه به فدراسیون روسیه در مارس ۲۰۱۴ بیشتر نمود یافته است. این روایت نومحافظهکاری با مسیحگرایی قوی و احساسات ضدغربی مشخص شده است. عملیاتی کردن ایدئولوژی واتیکان مسیحی و استفاده شدید از حافظۀ فرهنگی جمع در گفتمان سیاسی معاصر به عنوان یکی از فاکتورهای اصلی سیاست ایدئولوژیکی پوتین در سیاست خارجی و امنیتی روسیه است. هستۀ انسانشناسی نومحافظهکاری، شهروندان را نه به عنوان موجودات عاقل بلکه احساسی تلقی میکند و از طریق گروههای غیررسمی، تینگ تنگا، مناظرات عمومی و رسانههای خصوصی عمل میکند؛ هدف اینجامعۀ فراسیاسی نفوذ و اثرگذاری بر افکار عمومی است تا قدرت سیاسی محافظهکاری را تأسیس و نظم جدیدی را برقرار کند و از طریق اسطورهسازی سعی در بسیج کشور و مردم درشرایط تاریخی جدید است.
این ایدئولوژی که مبتنی بر آموزههای مسیحی، ضدغربی، ناسیونالیستی و حقوقی از نوع مداخله بشردوستانه است؛ از طریق تهیج و بسیج افکار عمومی اقدام کرده است و زمینه را برای اقدام در حوزۀ سیاست خارجی و امنیتی روسیه فراهم کرده است، این ایدئولوژی ارتباط نزدیکی با دیدگاه گرامشی دارد که براساس آن هژمونی فرهنگی و تسلط بر آگاهی جمعی لازمۀ موفقیت اقدام سیاسی است. نمونه موردی این مسئله بحران اکراین است که در آن روسیه از طریق مطرح کردن آموزههای مذهبی، حقوقی، ناسیونالیستی زمینه را برای کنشگری سیاسی خود فراهم کرده است. در کل این ایدئولوژی به دلیل برخورداری از آموزههای ضدغربی زمینه را برای تنش بیشتر روسیه جدید و غرب فراهم میکند.
سناریوهای محتمل دولتهای غربی نسبت به روسیه
الف) روسیه را در محور نیروهای ضدغربی قرار دهند و به تحریم سنگین روسیه و کمک نظامی به اکراین مبادرت ورزند و از توسعه و نفوذ بیشتر ناتو در منطقه حمایت کنند. از جمله حامیان این نگرش میتوان به جانمکین اشاره کرد. باتوجه به تحولات داخلی جامعه آمریکا و در اختیار قرار گرفتن مجلس سنا و نمایندگان در دست جمهوریخواهان احتمال در پیش گرفتن این سناریو به دور از ذهن نیست. نتیجۀ این سناریو شکلگیری مسابقۀ تسلیحاتی و توسعۀ محور ضدغرب به وسیلۀ روسیه و دولتهای همسو است.
ب) فرایند اجتماعی کردن روسیه در داخل جامعه بینالمللی مطرح است. این فرایند میتواند دربرگیرندۀ ضمانتهای امنیتی و مشوقهای اقتصادی به جای به رسمیت شناختن مرزهای موجود روسیه در قالب اتحادیه شوروی باشد. در این رابطه برژینسکی علاقمند به مدل فنلاندی برای مقابله با بحران است. که به موجب آن کی یف میتواند روابط اقتصادی نزدیک را با روسیه حفظ کند و بیرون از ناتو باقی بماند و نگرانیهای امنیتی روسیه در قالب ساختار امنیتی مشترک پذیرفته شده با اروپا پاسخ داده شود. در واقع طبق دیدگاه فنلاندی بهجای رابطۀ موازنه، به نوعی رابطۀ همزمانی مطرح است و به دلیل مجاورت ژئوپلتیکی روسیه وزنۀ سیاسی روسیه برای اکراین در راستای گسترش روابط بیشتر است.
منبع : تابناک