از آنجا که دیکتاتورهای جهان عرب، اعطای حقوق اولیه و آزادی شهروندانشان را غیر قابل قبول می دانند، وقوع انقلاب در عربستان با توجه به توسعه نامتوازن این کشور امری بدیهی است.
مرزنیوز به نقل از مهر، سایت اروپایی «مدرن دیپلماسی» در تحلیلی با عنوان «اصلاحات محمد بن سلمان در عربستان: چالشها و فرصتها» به قلم «جواد حیران نیا» به رشته تحریر درآمده می نویسد: «ساموئل هانتیگتون» معتقد است که پدیده انقلاب ویژگی جوامع جدید و ناشی از روند نوسازی پر شتاب اجتماعی- اقتصادی و عدم توسعه نهادهای سیاسی جهت جذب و مشارکت نیروهای نوظهور است. وی میگوید: «و انقلاب یک جنبه از نوسازی به شمار میآید. انقلاب بیشتر در جوامعی رخ میدهد که نوعی تحول اجتماعی و اقتصادی را تجربه کرده باشند و فراگردهای نوسازی و تحول سیاسی آنها از فراگردهای دگرگونی اجتماعی و اقتصادیشان واپس مانده باشد. جوهر سیاسی انقلاب گسترش شتابان آگاهی سیاسی و تحرک سریع گروههای تازه به صحنة سیاست است چندانکه برای نهادهای سیاسی موجود جذب این گروهها به درون نظام امکان ناپذیر گردد.»
بر این اساس توسعه نامتوازن یکی از دلایل انقلاب می تواند باشد. عدم توازن در توسعه اقتصادی و توسعه سیاسی یکی از مصادیق توسعه نامتوازن است. یعنی جایی که توسعه اقتصادی وجود داشته باشد ولی فاقد توسعه سیاسی باشیم.
دیکتاتورهای جهان عرب، اعطای حقوق اولیه و آزادی شهروندانشان را غیر قابل قبول دانسته و معتقدند در دوران پسااستعمار، کشورهای عربی نیاز به حکام قدرتمندی دارند که بتوانند ثبات اجتماعی و سیاسی کشور را تامین کرده و آتش انقلاب های ضد استعماری را زنده نگه دارند.
از دید آنها، ثبات اجتماعی و سیاسی بسیار مهم تر از حقوق و آزادی سیاسی شایع در غرب است. اما نسل جدید اعراب در فضای خیلی جهانی تر شده و جهان بدون مرز زندگی می کنند نظر و دیدگاهی متفاوت دارند. ذهن آنها در حال حاضر به دنبال ارتباط با جهان بیرون است که به لطف وسایل ارتباط جمعی و شبکه های اجتماعی این امر محقق شده است.
تردیدی نیست که عربستان سعودی نیاز به اصلاحاتی اساسی در حوزههای مختلف دارد و بدون انجام این اصلاحات، آینده این پادشاهی با تهدیداتی جدی مواجه خواهد بود. این را هم خود سعودیها میدانند و هم آمریکاییها که بقای پادشاهی سعودی برای منافع و امنیت ملیشان بسیار مهم است. کاهش شدید قیمت نفت در سه سال اخیر که باعث کسری بودجههای هنگفت دولت سعودی شد و همچنین، چشمانداز تداوم روند پایین قیمت نفت در سالهای پیشرو نشان میدهد دولتهای متکی به رانت نفت نمیتوانند در بلندمدت روی درآمد پایدار این منبع حساب باز کنند.
محمد بن سلمان، پسر پادشاه، ولیعهد و وزیر دفاع عربستان سعودی با صدور دستور حمله به یمن تلاش کرد تا اقتدار خود را در زمینه نظامی نشان دهد. او با طرح اصلاحات اقتصادی و فرهنگی در صدد است تا زمینه را برای اصلاحاتی آماده کند که عدم انجام آن می تواند به انباشت بیشتر مشکلات اقتصادی و اجتماعی در این کشور منجر شود.
تلاشهای آشکار و پنهان بن سلمان برای تحت کنترل درآوردن همه مراکز کلیدی تصمیمگیری در عربستان سعودی بعد از به قدرت رسیدن پدرش، نشان میدهد وی دو پروژه اصلاحات و یکپارچهسازی قدرت را با هم پیش میبرد.
او با استفاده از قدرت پدرش، ابتدا شاهزاده مقرن را از ولیعهدی کنار زد تا بتواند معاون ولیعهد شود و یک قدم به پادشاهی نزدیکتر گردد. سپس بخش عمدهای از قدرت را در کنترل خود گرفت و ولیعهد یعنی محمد بن نایف را به عنصری بی اختیار در ساختار سیاسی عربستان تبدیل کرد و در نهایت نیز وی را مجبور به استعفاء نمود و خودش ولیعهد شد. رقیب جدی دیگر او متعب بن عبدالله بود که بعد از به قدرت رسیدن ملک عبدالله، به فرماندهی گارد ملی گماشته شده بود که وی نیز برکنار شد.
او با ریاست بر کمیته ضد فساد این کشور و در راستای تمرکز قدرت در دستان خود، زمینه حذف مخالفان و رقبای خود را یکی پس از دیگری بدون هیچ مشکلی به دست آورد. با توجه به اینکه وی ریاست کمیته مبارزه با فساد در عربستان را بر عهده دارد، از این قدرت برخوردار است تا محدودیتهای سفر و یا توقیف اموال را بر دیگر شاهزادگان سعودی اعمال کند.
خلع سلاح مالی سران و سرمایه داران و در رأس آنان، ترکی بن ناصر و ولید بن طلال به دلیل ترس از این بوده که آنان در آینده در صورت اقدام بن سلمان برای جایگزین شدن پادشاهی بجای پدرش، از این سلاح علیه او استفاده کنند به ویژه اینکه برخی از آنان، معترض و مخالف تسلط مطلق و بدون چون و چرای بن سلمان بر همه ارکان مملکت هستند.
بن نایف و متعب هر دو به نوعی هم از جنگ یمن و هم از محاصره قطر ناراضی بودند. بنابراین بن سلمان در راستای یکپارچه کردن سیاست های خود در حوزه امنیت نیز اقدام به این بازداشت ها کرده است.
اقدام علیه شخصیت های برجسته عربستان حاکی از این پیام است که محمد بن سلمان قصد دارد قوانین بازی جدید قدرت در عربستان را تنظیم نموده و قوانین حکومتداری برای دهه های پیش رو را خود تنظیم کند.
اما این اصلاحات ریسکی هم دارد و آن این است که آیا اصلاحات مد نظر «محمد بن سلمان» کنترل شده و مدیریت شده پیش خواهد رفت و آیا به حوزه سیاسی سرریز نخواهد شد؟ و آیا این اصلاحات در عرصه اقتصادی و اجتماعی مطالبات جدی و نقادانه در عرصه قدرت سیاسی را ایجاد نخواهند کرد؟
تجارب تاریخی «پروستریکا» در اتحاد جماهیر شوروی و مدرنیزاسیون در رژیم محمد رضا شاه پهلوی نشان می دهد توسعه نیازمند ظرفیت است و در جوامع بسته هزینه توسعه به ویژه «توسعه سریع» و «دستوری از بالا»، گاهی به قیمت از بین رفتن نظام سیاسی است.
براساس طرح «چشم انداز ۲۰۳۰»، محمد بن سلمان درپی این است که از اتکای عربستان به تولید و صادرات نفت بکاهد؛ به گونهای که تا سال ۲۰۲۰ به اتکای اقتصاد عربستان به نفت به عنوان تنها منبع درآمد پایان دهد و یک صندوق حاکمیتی با پس انداز دو میلیارد دلاری تاسیس کند و با سود حاصل از آن هزینههای کشورش را در سال ۲۰۳۰ تامین کند و عربستان را به یک کشور مدرن و یک قدرت مالی بزرگ تبدیل کند.
یکی از نکاتی که محمد بن سلمان از ارائه این طرح دنبال می کرد تثبیت قدرت در خاندان سعودی بود که توانست مخالفان را یکی پس از دیگر از سر راه بردارد. وی با حمایت پدر خود بر سیاست نفتی، اقتصادی، دفاعی و نظامی صیانت کامل داشته و با ایجاد کمیته های اقتصادی و توسعه خواهان افزایش قدرت عربستان در منطقه خاورمیانه است. وی با استفاده از سیاست تعادل و کنترل توانست بسیاری از شاهزادگان را از ساختار قدرت حذف نموده و قدرت خود را تحکیم بخشد.
در خصوص اصلاحات محمد بن سلمان پرسش اساسی این است که این اصلاحات با چه نیاتی انجام می شوند و این اصلاحات در چه حوزه هایی تسری خواهد یافت؟ در عرصه اجتماعی دولت سعودی حق رانندگی به زنان را داد و وعده ورود آنان به استادیوم های ورزشی را نیز داده است. مقامات سعودی همچنین از ایجاد صنایع توریسم و تفریحی، و حتی ساخت خانه اپرا و ایجاد ارکستر سمفونی سخن می گویند.
بدون شک یکی از دلایل این اقدامات، حفظ و بهبود ظاهر بین المللی عربستان در جامعه بین المللی است که در سال های اخیر و در نتیجه جنگ به رهبری عربستان در یمن و افزایش آگاهی جهانی از ریشه های مذهبی – ایدئولوژیکی وهابی تروریسم داعش و القاعده، لطمه زیادی خورده است.
اما پرسش این است که پروژه «اسلام معتدل» عربستان، توسعه سیاسی و دموکراسی را به ارمغان خواهد آورد؟ آیا عربستانی که طلایه دار سرکوب ریشه های جنبش هایی مانند اخوان المسلمین بوده است به سوی تساهل و تسامح سیاسی پیش خواهد رفت؟
باید توجه داشت یکی از ضرورتهای این اصلاحات شرایط کنونی جامعه عربستان است. در واقع این اصلاحات اجتناب ناپذیر است و اگر نتوان سوپاپ اطمینانی برای جامعه کنونی عربستان ایجاد کرد این دیگ جوشان در آینده ای نزدیکتر لبریز خواهد شد. بیش از ۷۰ درصد جامعه عربستان، زیر ۳۵ سال سن دارند و یکی از بالاترین سرانه های استفاه از توئیتر در دست مردم این کشور است.
قرارداد اجتماعی قدیمی تحت تأثیر قیمت های بالای نفت و رضایت مردم از حکومت قطعی خاندان سعودی متحد با روحانیون وهابی، در حال از بین رفتن است. اکثریت جامعه خواستار جایگزینی آن با قراردادی بهتر با شغل های بیشتر و بهتر و داشتن آزادی های سیاسی و فرهنگی و اجتماعی هستند. برای مثال، تصمیم به لغو ممنوعیت رانندگی برای زنان، تا کنون، با مخالفت چندان محافظه کاران روبرو نشده است. محمد بن سلمان، اولین ولیعهد نسل مردم جوان، به نظر به این جریان های تغییر پاسخ نشان داده است. جوانان موافق اصلاحات و حتی مخالفان نظام پدر-فرزندی استبدادی، متوجه شده اند که محمد بن سلمان، بهترین گزینه برای دستورالعمل آزادسازی است.
لذا محمد بن سلمان در اصلاحاتی که به منزله کنار زدن ساختار سنتی روحانیون وهابی سنت گرا در این کشور است در صدد ارائه نوعی «اسلام میانه رو» نیز هست. در واقع ترس زیاد عربستان از ایران، یکی از عوامل اصلی ایجاد این وضعیت است. خود مفهوم «اسلام معتدل» بخشی از ساختار ایدئولوژیکی است که در ارتباط با رادیکالیزم مذهبی و پیوند آن با انقلاب سال ۱۹۷۹ ایران ساخته شده ولی به راحتی محاصره مسجد الحرام را در همان سال از سوی وهابی ها، وجود ریشه های سعودی در ایدئولوژی القاعده و داعش، و در نهایت اقدامات خرابکارانه مانند جنگ یمن، حمایت از افراطیون در سوریه، و مداخله در امور لبنان را نادیده می گیرد. این امر، یک قمار خطرناک است، زیرا ایران به طور کامل نشان داده است که هر زمان که خواست اصلی و منافع ملی آن در معرض خطر قرار گیرد، توان و ظرفیت اقدامات تلافی جویانه را دارد.
محمد بن سلمان در این خصوص می گوید: روش تندروی مذهبی که در عربستان به وجود آمده است پدیده جدیدی است که نتیجه انقلاب ایران و همچنین اشغال مسجد الحرام در مکه از سوی تندروها بوده است. من جوان هستم و ۷۰ درصد شهروندانمان نیز جوان هستند. ما نمیخواهیم زندگیمان را در این باتلاقی قرار دهیم که در طول ۳۰ سال گذشته به دلیل انقلاب ایران به آن گرفتار آمدیم. ما میخواهیم اکنون این دوره را به پایان برسانیم و بر ارتقای جامعه خود متمرکز شویم و در عین حال دین و سنتهایمان را حفظ کنیم. ما به زندگی در دوره بعد از ۱۹۷۹ ادامه نخواهیم داد. آن دوره به پایان رسیده است!
باید توجه داشت اجرای اصلاحات می تواند بخش اعظمی از جریان نوگرایان و جوانان و طبقات اجتماعی را در پشت سر سلمان و جانشین احتمالی او (در صورت عدم وقوع اتفاقی خاص) قرار داده و چهره ای نوگرا و مدرن از او در رسانه های جهانی و جلب توجه نخبگان جهان به همراه آورد.
همچنین انجام این اصلاحات می تواند چهره منفی موجود از عربستان و ایدئولوژی وهابیت وجهه ای مثبت یابد و وهابیت به عنوان قرائتی از «اسلام معتدل» مطرح شود که قابلیت به روز شدن در مقابل نیازهای کنونی جوامع را دارد.
در خصوص اصلاحات اخیر در عربستان باید توجه داشت که تغییرات در عربستان سعودی همواره از بالا به پایین و نه از پایین به بالا بودهاند. اکثریت جمعیت عربستان سعودی محافظهکارتر از حاکمان خود هستند. تاریخ عربستان سعودی سرشار از مواجهه میان آل سعود و افراطیهای مذهبی بودهاست. اگرچه آل سعود سابقه موفقیت ممتازی در این منازعه دارد اما مخالفت مذهبیها با اصلاحات می تواند به قطبی شدن جامعه سعودی منجر شود و محیط ارزشی که نظام سیاسی آل سعود در آن تنفس می کند را تضعیف کند. لازم به ذکر است علمای مذهبی که بسیاری از آنان با نسلهای محمد بن عبدالوهاب که خاندانش با عنوان آل الشیخ شناخته میشوند در ارتباط بودهاند، بخشی از نظام سعودی را تشکیل میدهند. آنان پیش از این، قیامهای مذهبی تهدید کنندهای را انجام دادهاند.
همچنین یکی از انگیزههای اصلاحات اخیر در عربستان سعودی این است که برای دیگر جوامع مسلمان جذابتر شود. در حال حاضر الهیات یا تئولوژی و یا نظام اجتماعیای در عربستان وجود ندارد که بتواند با برداشت نرمی از اسلام گرایی سنی که ترکیه ارائه داده و نمونه و الگوی آن است، رقابت کند. از آنجایی که سیاست خارجی عربستان سعودی فرقه گرایانه است، تنها بخشی از جهان اسلام را در بر میگیرد و برای اعراب شیعه و مسلمانان غیر عرب جذابیت ندارد. زیرا تلقی از عربستان-حداقل در کوتاه مدت- این است که آنها یک حکومت وهابی هستند که از ایدئولوژی سلفی حمایت میکنند و الهام بخش گروههایی مانند القاعده و داعش هستند.
اصلاحات اقتصادی در عربستان در راستای کاهش وابستگی به نفت نیز هست. سعودیها چندین دهه است متوجه شدهاند، به دلیل در نوسان بودن قیمتها وابستگی نامحدود به درآمد حاصل از فروش نفت نمیتواند مبنای مالی امنی برای اقتصاد آن کشور باشد که تلاش برای تحقق این ایده از دوران ملک عبدالله آغاز شد. او قصد احیای اسلام به عنوان عامل و نیرویی میانه رو، دانش محور و باز را داشت. این ایده بود که الهام بخش تأسیس دانشگاه علوم فناوری ملک عبدالله شد. تلاشهای محمد بن سلمان در ادامه همان سیاستها صورت گرفتهاست.
بر همین اساس تلاش برای جذب توریست در مناطقی چون شهر جدید نئوم که در حاشیه دریای سرخ واقع شده و لیبرالتر از دیگر نواحی عربستان سعودی است صورت می گیرد. اما نکته مهم این است که آزادی اقتصادی در جامعهای محافظهکار و در اقتصادی رانتیر چون عربستانسعودی امکانپذیر نیست. چرا که برای تحقق این اصلاحات باید تغییری در هنجارهای فرهنگی جامعه عربستان ایجاد شوند همانند آنچه در جهان مسیحیت در دوره اصلاحات پروتستانی رخ داده بود که این گذار در اروپا خونین بود.
در سند ۲۰۳۰ عربستان به رغم تاکید بر توسعه اقتصادی و گشایشهای اجتماعی تاکید شده اما خبری از توسعه و گشایش سیاسی نیست. ضمن اینکه شخصیت و رویکردهای محمدبن سلمان نیز نشانگر کنارگذاشتن بسیاری از سنتهای سیاسی گذشته مانند مشورت و همفکری نسبی درون خاندانی و حفظ تعادل و محافظه کاری است. بر این اساس اقتدارگرایی سیاسی محمد در عرصه داخلی و رفتار تهاجمی و کنشگری بالای بن سلمان در عرصه خارجی در کنار اصلاح گرایی اقتصادی و اجتماعی، وی را به شخصیتی خاص و تحول آفرین در روند تاریخی عربستان تبدیل کرده است.
نکته قابل توجه این است که اصلاحات اجتماعی و اداری درنهایت به اصلاحات سیاسی میانجامد. زیرا آگاهی و انتظارات اقشار جدید جامعه بالا میرود. اینکه تا چه میزان «بن سلمان» قادر است تحولات را کاملاً در اختیار خود داشته باشد قماری خطرناک است.