۳۰ سال از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ میلادی میگذرد. پس از فروپاشی شوروی که حاصل رقابت سخت تسلیحاتی با آمریکا و همچنین ناکارآمدی نظام سوسیالیستی که اولین بار در تاریخ در حال تجربه بود، بلوکبندی دوقطبی سیاسی و امنیتی دنیا نیز از هم پاشید و آمریکاییها به عنوان قطب قدرتمندی که برنده اصلی رقابت سخت تسلیحاتی در جریان جنگ ستارگان بودند، فاتحانه خودنمایی کردند، مدعی رهبری بلامنازع جهان شدند و تلاش کردند تا دیگر کشورها را به تمکین از خود وادارند. در این میان، حضور پرقدرت نظامی در خاورمیانه و تولید دو جنگ عراق و افغانستان را شاید بتوان از مظاهر چنین قدرتنمایی دانست.
به گزارش مرزنیوز؛ در سال ۲۰۰۷ میلادی یک اتفاق مهم اقتصادی در بازار مالی آمریکا (وال استریت) و تظاهر علائم ورشکستگی اقتصادی، سیاستمداران را به خود آورد که چنین مسئولیتی، بسیار سنگین و پرهزینه است، به همین دلیل در محاسبات خود بازنگری کرده تا سیاست چندوجهی قدرت جهانی را بپذیرند؛ بنابراین همه کشورها به ازای وزن سیاسی و ژئواستراتژیکشان در اداره جهان دارای سهم شدند.
قطبهای قدرت جهانی شامل آمریکا، روسیه، چین و اتحادیه اروپا به عنوان نظمدهندگان اصلی و باثبات جهان، از نخستین اثرات این کشاکش بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بود که پس از پایان جنگ جهانی دوم، در قالب دو اتحادیه امنیتی “ورشو” و “ناتو”، کشورهای جهان را گرد خود آورده بودند.
ظهور قدرتهای نوظهوری همچون هند، ایران، عربستان و ترکیه نیز محصول این دوره هستند و آشفتگی سیاسی و امنیتی در پهنه جغرافیایی عراق، سوریه و لبنان از پیامدهای این وزنکشی قدرت بین کشورهای منطقه و فرامنطقهای است که به “جنگهای نیابتی” معروف شد. علاوه بر آن، بیثباتی امنیتی مزمن در منطقه که تا مدتها ادامه دارد نیز ارمغان این جنگهای نسل جدید است.
طالبان، یک جریان سیاسی و ایدئولوژیک از زیرمجموعههای القاعده، حدود ۲۰ سال پیش با حمایت برخی از کشورهای منطقه و با استفاده از خلأ قدرت در افغانستان بر این کشور چیره گشتند، اما رفتار ناهمگن آنها در اداره سیاسی افغانستان با روشهای مرسوم بینالمللی و همچنین انفجار برجهای دوقلوی نیویورک، بهانه حضور آمریکا و ۴۸ کشور جهان در قالب ایساف شدند تا از صفحه سیاسی افغانستان به محاق بروند. با این حال، طالبان امروز به یکباره طلوع مجدد کردهاند و واضح و مبرهن است که در نظر دارند تا ماموریتی را به سامان برسانند و ابزاری برای اجرای منویات کلان بازیگران بزرگ بینالمللی باشند.
با تمام این تفاسیر، آمریکاییها متوجه این موضوع شدهاند که طالبان به عنوان یک بازیگر ایدئولوژیک سازمانیافته و ریشهدار در باورها و اعتقادات مردم افغانستان، دارای انرژی پتانسیلی است که نمیتوان به سادگی آن را نادیده گرفت؛ بنابراین پس از ۲۰ سال نشان دادن درِ باغ سبز از شیرینی و آزادیهای لیبرال دموکراسی به مردم تماما سنتگرای ایدئولوژیک و پیچیده در رنج تاریخی، اکنون فرصت مناسبی است که مدل بیثباتی مزمنی که در سمت غربی ایران پیاده کردهاند را اینبار برای کسب فرصت زمانی و تخلیه انرژی مخرب طالبان و همچنین مشغول ساختن برخی از کشورهای منطقه، اهدافی چندوجهی را دنبال نمایند.
زمینهسازی برای به دست گرفتن سکان اداره افغانستان توسط طالبان را میتوان به چند دلیل توجیه کرد؛ نخست اینکه، تخلیه انرژی طالبان باید در بستر زمان و مکان خودش اتفاق بیفتد، چون هم طالبان بهمرور زمان برای در قدرت ماندن، از حالت رادیکال عدول خواهد کرد و هم مردم در باورها و اعتقاداتی که سنتز آن ظهور طالبان بوده، تجدیدنظر میکنند. دوم اینکه، دامنه این تحول در باورها و اعتقادات، گریبان خیلی از کشورها مانند چین، تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان و ایران که بستر لازم را دارند نیز خواهد گرفت و بهطور حتم از گزند دگردیسیهای اجتماعی و سیاسی حاصل از عملکرد طالبان بیبهره نخواهند ماند. این دقیقا همان اتفاقی است که مطلوب آمریکا است. به اعتقاد آمریکا کشورهای خاورمیانه برای حضور فعال و اثرگذاری مثبت در تحولات جهانی باید به مرحله نرمال برسند.
بر اساس اسناد محرمانه آمریکا و اعلان همه رؤسای جمهور آن پس از بوش، خروج این کشور از خاورمیانه از سال ۲۰۱۲ میلادی مسجل شده بود و با این خروج و ایجاد خلأ قدرت فرامنطقهای در خاورمیانه، دگرگونیهای سیاسی نیز بر اثر لغزش گسلهای اجتماعی، اعتقادی و سیاسی حتمی بود و هرچه به مرحله پایانی و تکمیل این خروج نزدیکتر میشویم، این دگرگونیها را بیشتر شاهد خواهیم بود. بیتردید مسالهای بزرگتر از جریانات خاورمیانه در جهان وجود دارد و آن مسائل بین قدرتهای بزرگ است که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، به عنوان بالانسکننده قدرت، به صورت لاینحل باقی مانده و باعث به وجود آمدن دوره گذار سیاسی و امنیتی در دنیا شده است.
چین با بهرهگیری از مدلها و زیرساختهای اقتصادی و تکنولوژی آمریکایی به عنوان یک کارخانه بزرگ با کارگران ارزان برای آمریکا نقش بازی میکرد و امروز تبدیل به قدرت اقتصادی بزرگی شده و حتی از آمریکا هم پیشی گرفته است. اگرچه این موضوع از چشم آمریکا پنهان نمانده بود و بر اساس پیشبینی که در اسناد راهبردی آمریکا منعکس است، باید در سال ۲۰۲۰ میلادی به سراغ چین میرفتند تا پرچم اقتصادی آن را پایین میکشیدند، اما تحولات سیاسی جامعه آمریکا باعث تعلل و عقب افتادن اجرای این راهبرد امنیتی شده و به نظر میرسد، ملزومات رویارویی بزرگ بین چین و آمریکا در حال مهیا شدن است، ولی اما پیشبینی اینکه آیا موفق خواهند شد، فعلا کمی دشوار است.
خط مقدم این مواجهه، کشورهای دموکراتیکی همچون تایوان، هنگکنگ، ژاپن و کره جنوبی هستند که توسط جریان غرب حمایت میشوند و چندین سال است که اخبار و رویدادهای آنها در کنار اخبار و وقایع خاورمیانه تیتر یک رسانههای جهان شده است.
آمریکا ناوگان دریایی را در اقیانوس آرام که اصلا وجود نداشت، ایجاد کرده و به منظور تجدید قوا و تمرکز بر مساله اصلی یعنی چین، مسایل خود در دیگر نقاط جهان را مسکوت و یا غیرفعال مینماید تا نیروهای درگیرش آزاد و در اختیار جبهه اصلی قرار گیرند.
ناگفته نماند، ظهور تکنولوژیهای رسانهای و جنگافزارهای نو و همچنین پدیده مبتنی بر هوش مصنوعی، باعث تغییرات اجتماعی و تولید ذائقههای جدید نیز شده که در کنار یارگیریهای سیاسی و امنیتی جهان باید مد نظر داشت. زمانی آمریکاییها همه را به جهانیشدن دعوت میکردند، اما امروز همه به این نتیجه رسیدهاند که باید جهانی شوند و بر اساس این رویکرد، امروزه همه کشورهای مستقل و آزاد، چشمانداز خود را در طراز جهانی تدوین میکنند.
واژگانی همچون اقتصاد در طراز جهانی، دانشگاه در طراز جهانی، ادبیات در طراز جهانی، ارتش در طراز جهانی و… تبدیل به یک گفتمان غالب در همه کشورها شده و همه در تلاش هستند تا طراز خود را بر اساس شاخصهای جهانی بالا ببرند.
چشمانداز ترکیه: ترکیه باید در افق ۲۰۳۰ جزو ۱۰ کشور برتر از نظر مالی و اقتصادی باشد.
چشمانداز عربستان: عربستان سعودی باید در افق ۲۰۳۰ بزرگترین ذخایر ارزی دنیا را داشته باشد.
چشمانداز امارات: امارات باید در افق ۲۰۳۰ جزو ۱۰ کشور امن و ثروتمند جهان باشد.
دنیای پرتلاطم و آشفته کنونی به سبب ظهور چنین تکنولوژیها و سیاستهایی در نهایت به سمت اعتدال و پایداری در حال حرکت است و ناامیدیهای امروز، ابهامات کنونی و عدم قطعیت در پیشبینیهای آینده، نویدبخش آیندهای روشن مبتنی بر اخلاق، امنیت، رفاه و تولید صفات برتر انسانی است که شاید مرحلهای برای خداگونه زیستن انسان باشد.
هنوز مطمئن نیستم که تولد و نزج یافتن ویروس کرونا یک اتفاق غیر ارادی و طبیعی است یا غیرطبیعی و با اراده انسانی؟ اما هرچه هست، اولا تمرینی برای سازگار شدن انسان با رویدادهای نوپدید آینده است؛ در درجه دوم، سبب تجدیدنظر در سازماندهی کمی و کیفی توزیع و گسترش انسان در کرهزمین خواهد شد و در نهایت در بهبود سیستمها و شیوههای تامین اجتماعی به ویژه سالمندان و بیماران موثر خواهد بود؛ بنابراین با چشمان باز و با امید فراوان نسبت به توسعه صفات انسانی، آزادیهای مدنی و رهایی از رویههای درهم تنیده و بیهوده سیاسی و اجتماعی، آینده را به آغوش میکشیم. یقین دارم، آینده از هر جهت بهتر از حال خواهد بود.
شفقی مولان