محمد فکری در یادداشت ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «خطرات روند افغان ستیزی؛ پس از افغانها، نوبت کیست؟» نوشت: جامعه ایران در حال تجربهی یکی از خطرناکترین روندهای اجتماعی خود است؛ موجی از پناهجو ستیزی که با سکوت یا همراهی بخشی از جامعه و سیاستگذاریهای دولتی، در حال تبدیل به یک بحران عمیق اخلاقی و اجتماعی است. اما خطای بزرگ این است که تصور کنیم این بحران تنها به پناهجویان افغانستانی محدود خواهد ماند.
ايران امروز در يكي از پيچيدهترين مقاطع تاريخي خود قرار گرفته است؛ دوراني كه مشخصه اصلي آن، انباشت بحرانهاي درهمتنيده و بدخيم است. كشور با ابرچالشهايي نيز روبهرو است كه ديگر با راهحلهاي مقطعي قابل مديريت نيستند؛ از ناترازي هولناك در صندوقهاي بازنشستگي گرفته تا فرسايش سرمايه اجتماعي، از ناتراژي انرژي تا بحرانهاي محيطزيستي. در كانون اين بحرانهاي زنجيروار، وزارت تعاون، كار و رفاه اجتماعي قرار دارد؛ دستگاهي كه به دليل گستردگي حوزه فعاليت، هم آينه تمامنماي چالشهاي كشور و هم دستگاهي موثر براي اجراي اصلاحات است.
۲۴ شهریور ۱۴۰۴ روزنامه «شرق» مقالهای از محمدعلی ابطحی در نقد عملکرد احمد میدری در وزارت تعاون کار و رفاه اجتماعی منتشر کرد. نویسنده استدلال اصلی خود را بر پایه یک دوگانه قدیمی اما آشنا بنا نهاده بود: تقابل میان «معلم» (نماد نظریه و سیاستپژوهشی) و «مجری» (نماد عملگرایی و پیشبرد امور). این نقد، فارغ از صحت و سقم آن در مورد شخص وزیر، فرصتی برای طرح پرسشی بزرگتر و حیاتیتر است: آیا نظام مدیریتی ما برای حل ابرمسائل کنونی، به مدیران اجرائی سنتی نیاز دارد یا به مدیران سیاستپژوه؟
پس از سفر اخیر رئیسجمهور به استان اردبیل، مانند همیشه، اعداد و ارقام اعتبارات در صدر اخبار قرار گرفت؛ بودجه آمد. اما میراث واقعی این سفر را نه در تخصیصهای مالی، که باید در پیامدهای اجتماعی آن جستجو کرد. گویی با ورود بودجه، چیزی گرانبهاتر از استان رخت بربست: «برکت». برکت به معنای همبستگی، اعتماد متقابل و اراده جمعی برای ساختن آیندهای مشترک. این مقاله روایتی است از این معادله تلخ که چگونه تمرکز صرف بر «بودجه»، به قیمت از دست رفتن «برکت» تمام شد.