محمد بن سلمان، شاهزاده سعودی پس از آنکه با عبور از دو تن از عموهای خود، ولی عهد عربستان شد با دادن وعده های سیاسی و اقتصادی و حتی دینی و تعیین سال ۲۰۳۰ به عنوان وعده گاه اجرای تعهدات و قول های خود، سقف انتظارات را بالا برد. با بالا رفتن سقف انتظارات، ناگزیر ناکامی ها و اشتباهات وی بیش از همیشه زیر نظر خواهد بود. اکنون شکست های این شاهزاده جوان از حد گذشته و تبعات و پیامدهای آن به خود وی برمی گردد تا عربستان را در معرض سرنوشتی نامعلوم قرار دهد.
مرزنیوز به نقل از العالم:طی چهار سالی که بن سلمان عهده دار پست های کلیدی شده است، رسانه های سعودی با تبلیغات گسترده سعی کرده اند او را به عنوان خدای اصلاحات معرفی کرده و چنین وانمود کرده اند که او همان کسی است که قرار است عربستان را از عقب افتادگی سیاسی و دینی و اقتصاد نفت نجات داده و در ردیف دیگر قدرت های منطقه مثل ایران و ترکیه قرار دهد.
اما محاسبه های بن سلمان و بی تجربگی او و سرمستی زیاده از حدش که ناشی از نفت و پول است و بدنامی که برای تاجر کاخ سفید یعنی ترامپ به بار آورد همه و همه باعث شده است که وی در تعامل های ماجراجویانه با بحران های منطقه، به دردسر بیفتد. اولین ماجراجویی وی حمله به یمن بود که فجایع انسانی بسیاری به بار آورده و میلیون ها زن و کودک و سالخورده را قربانی کرد و از این رو مایه رسوایی خود و متحدانش شد.
در این بین، ترور خاشقچی در کنسولگری عربستان در استانبول – که سوژه داغ رسانه ها شد – ضربه مهلکی بر پیکر عربستان وارد آورد و این کشور را در وضعیتی قرار داد که می بایست یا وجود خودش قربانی شود یا ولی عهد خود را به عنوان متهم ردیف اول ترور خاشقچی قربانی کند.
با اینکه بن سلمان دو تن از نزدیکترین عناصر تحت فرمان خود یعنی احمد العسیری و سعود القحطانی را به اتهام دست داشتن در ترور خاشقچی برکنار کرد اما تحقیقات و بررسی ها نشان داده است که این دو نفر نمی توانسته اند دستور قتل خاشقچی را آنهم به این شیوه هولناک، بدون چراغ سبز بن سلمان صادر کرده باشند؛ مخصوصا که بن سلمان زمام امور سیاسی، اقتصادی، امنیتی و فرهنگی عربستان و حتی اختیار تأسیس تالار کنسرت و سینما را در دست دارد.
بن سلمان تاکنون حداقل به طور مستقیم اتهام دست داشتن در تله گذاری برای خاشقچی و کشاندن او به کنسول گری عربستان در استانبول را رد نکرده است. وی البته نحوه ترور این روزنامه نگار را وحشتناک و غیر قابل قبول خوانده و آن را محکوم کرده است اما این بدان معنا نیست که وی در کشاندن خاشقچی به کنسول گری عربستان برای بازگرداندن او به ریاض دست نداشته است؛ لذا او چاره ای جز اعتراف کامل به این جنایت ندارد در غیر این صورت پرونده خاشقچی تا زمانی که عربستان به مسئولیت خود دراین قتل اعتراف نکند، باز خواهد ماند چرا که بدون این اعتراف هر نوع اعتراف دیگری ناقص خواهد بود.
شاید بن سلمان بتواند با پرداخت حق السکوت، این پرونده را با همین اعتراف ناقص ببندد اما برای این هدف ناچار است امتیازهای هنگفت و دردآوری به دلال کاخ سفید بدهد؛ در حالی که همین دلال به نوبه خود با فشارهای شدیدی برای مجازات عربستان به خاطر این جنایت فجیع رو به روست.
بن سلمان ناچار است به ترکیه هم باج بدهد چرا که این جنایت در خاک این کشور رخ داده است.
ترکیه نیز از سویی، خود، با مشکل سرکوب اخوان المسلمین – که پایگاه مردمی حزب حاکم عدالت و توسعه محسوب می شود – توسط عربستان رو به روست و از سوی دیگر درگیر جنگ منافع در شمال سوریه است؛ کما اینکه ناچار است رضایت قطر را که روز روزگاری بسیار بسیار کوچک می نمود اما رسانه هایش در پوشش مرگ خاشقچی در منطقه و جهان سنگ تمام گذاشتند، جلب کند.
بن سلمان اگر بتواند چنین امتیازاتی بدهد شاید بتواند از پذیرفتن مسئولیت قتل خاشقچی شانه خالی کند اما او چاره ای جز اعتراف و اقرار به شکست تمام سیاست های خارجی و داخلی خود ندارد و ناچار خواهد شد سناریوهای ارباب آمریکایی خود مبنی بر خروج از باتلاق یمن و عذرخواهی از قطر یا پذیرش خواست ترکیه را بپذیرد یا اینکه آینده سیاسی خود را به فنا دهد یا اینکه کل کشور عربستان به باد فنا دهد و تبدیل به قصه ای شود با این مضمون که روزی روزگاری شاهزاده ای بود به نام محمد بن سلمان که علاقه شدیدی به کشتن مخفیانه انسان ها داشت و به این ترتیب سرنوشت این شاهزاده با کشورش زبانزد خاص و عام شود. حال در این بین به سر پدرش سلمان چه می آید؟