در طرح رویکرد رسانه ای مناسب در قبال عربستان پس از درگذشت ملک عبدالله و زمامداری ملک سلمان که باید با هدف و در راستای کاهش تنش ها و سپس بهبود روابط صورت گیرد، لازم است به رویکرد رسانه ای پیشین ایران در دولت احمدی نژاد به عنوان یک تجربه ی نامناسب نگریست و در این زمینه، آسیب شناسی آن را به دقت مورد توجه قرار داد.
در آسیب شناسیِ رویکردِ رسانه ای ایران در قبال عربستان در دولت های نهم و دهم، نکات زیر قابل ذکر است:
نخست آن که در دولت محمود احمدی نژاد نگاه رسمی و رسانه ای نسبت به عربستان سعودی دچار تشتت و ناهماهنگیِ مشهودی بوده است که دولت یازدهم باید از این نگاه اجتناب کند. اگر چه تنوّع افکار و ایده های مطرح در رسانه های غیر دولتی و از طرف افرادی که به شکل مستقل نظر خود را مطرح می کنند غیر قابل کنترل و البته در بسیاری موارد مفید نیز هست، اما تشتت در سطح رسمی و رسانه های دولتی و نیز چهره هایی که اغلب در سطح خارجی به عنوان نماینده ی نظام تلقی شده و موضع آنها موضع ج.ا.ایران در نظر گرفته می شود، از چند جهت مشکل آفرین است.
الف – اغلب جریان های تندرو عربستانی که مخالف بهبود رابطه با ج.ا.ایران هستند، برای تأیید و تأکید نظر خود، بر برخی سخنان مطرح شده از طرف رسانه ها و افرادی تکیه می کنند که نمایندگان دولت و نظام ج.ا.ایران به شمار می روند؛ حتی اگر سیاست دولت و نظام حرکت به سوی تعامل و بهبود رابطه با عربستان سعودی باشد.
ب – تشتت در سطح اعلامی و رسانه ای، تردیدها و نگرانی ها در عرصه ی سیاستگذاری در زمینۀ چگونگی تعامل با عربستان را تشدید می کند. ج – این تشتت رسانه ای، دیده شدنِ اصلاحات انجام شده در سطح سیاستگذاری در قبال عربستان را از طرف این کشور دشوار می سازد و در نتیجه دوره ی زمانیِ اثرگذاریِ آن را طولانی تر می کند.
دوم آن که لازم است برای تنظیم سیاست و رویکرد رسانه ای در قبال عربستان سعودی در راستای کاهش تنش و سپس بهبود رابطه، ابتدا سیاست مدون خارجی در قبال عربستان تبیین شود تا متناسب با آن، رویکردهای رسانه ای تنظیم شود. یکی از معضل های رویکرد نامنسجم رسانه ای و اعلامی در قبال عربستان که حاکی از فقدان برنامه ای مشخص برای تنظیم این رابطه بود، ناهماهنگی در سطوح بالای دولت گذشته بود. برای نمونه رییس جمهوری پیشین چندین بار به عربستان سفر کرد و در سخنان خویش همواره از این کشور به نیکی و به عنوان کشور برادر یاد می کرد. در برابر، دیگر مقام های دولت های نهم و دهم و برخی تریبون های اثرگذار آن دولت، عکس چنین مساله ای مطرح می کردند.
سوم آن که رویکرد رسانه ای ایران در دوره ی احمدی نژاد، بدون منشور و بدون هیچ گونه هدف کلان به طرح نگرش های متنوعی در قبال عربستان می پرداخت؛ به نحوی که با مطرح شدنِ هر گونه نظر جدید در سپهر عمومی از طرف یک مقام یا شخصیتِ رسمی و یا شناخته شده ی دولتی در مورد عربستان، رسانه های دولتی آن را پررنگ کرده و جهت گیری گفتمانِ خویش را به سوی آن سوق می دادند. در حالی که در صورت وجود یک سیاست اعلامی و رسانه ای مشخص و قاعده مند در قبال عربستان چنین رویکردهای متنوع و اغلب غیرقابل جمعی مطرح نمی شد.
معیار رویکردِ رسانه ها در قبال عربستان به طور خاص و سایر کشورها به طور عام، نباید یکسری سخنان یا اظهارات گاه متناقض و غیرقابل جمع باشد. لازم است سیاست رسانه ای در قبال کشورهای خارجی هماهنگ و مشخص باشد. ضرورت دارد رسانه های رسمی در دوره ی جدید یک چارچوب برای طرح مسایل در مورد عربستان و دیگر کشورها داشته باشند که به روش آن ها شکل و جهت بدهد.
چهارم آن که در بسیاری از برنامه های رسانه ای به ویژه رسانه های دیداری به زبان های خارجی و به خصوص عربی، افرادی به عنوان متخصص مسایل عربستان دعوت می شوند که به طور عمده نگاهی یک جانبه به عربستان و رابطه با آن دارند و در نتیجه نه تنها اعتبار برنامه ها و نگاه رسانه ایِ مستقل به عربستان را تقلیل می دهند بلکه همچنین در بلندمدت به کاهشِ استقبال از چنین برنامه هایی می انجامد. در حالی که در مقابل برای نمونه حتی رسانه هایی که عربستانی بوده و آشکارا از مواضع آن حمایت می کنند، اغلب نگاه طرف مقابل را مطرح می سازند. چنین رویکردی از یک سو اتهام یکسو نگری را از میان می برد و از سوی دیگر امکان نقد و بررسیِ جدی و مبتنی بر واقعیت ها را فراهم می آورد؛ امری که قدرت اقناعی رویکردِ رسانه ای افزایش می دهد.
پنجم آن که نگاه به رابطه با عربستان سعودی در سطح اعلامی و رسانه ای در دولت های نهم و دهم به صورت سیاه یا سفید دیده شده است. به عبارتی رویکرد رسانه ای در قبال عربستان اغلب بر مسایل تنش آفرینِ سیاسی و امنیتی تمرکز داشته است. در حالی که چنین رویکردی در سطح رسانه ای نتوانست فضا را به سمت کاهش تنش پیش ببرد. به عبارتی در دوره ی پیشین توجه به سیاست فرهنگی و برنامه هایی نشد که در سطح اجتماعی و فرهنگی طرح آن ها در سطوح رسانه ای می توانست از یک سو جو داخلی ۲ کشور را در نگاه به یکدیگر تلطیف کند و از سوی دیگر، موجب کاهش تمرکز بر حوزه های تنش آفرینی شود که کاهش تنش بر سر آن ها نیازمند مقدمه چینی های گسترده ای است.
مشکل آن جا است که در دوره های تنش، حتی در صورتی که اقدامی از طرف مقابل صورت بگیرد که بتواند در راستای تنش زدایی مورد استفاده قرار بگیرد، در رسانه ها و سطوح اعلامی نادیده گرفته می شود و این امر ناشی از سیاه و سفید دیدنِ روابط خارجی است؛ امری که در دنیای امروز نه پسندیده است و نه منافع ملی را تأمین می کند.