متن دل نوشته سرکار خانم فاطمه عالیجاه مرزیار فرهنگی استان آذربایجان شرقی بدین شرح است:
به گزارش مرزنیوز؛ تقديم به آنان که با بندبند وجودشان ايران را زمزمه می کنند، در سايه ی مرگ، دلاورانه ايستاده اند و در بامداد هاي خونين حماسه می آفرينند.
باد خنکی می وزيد. مرگ داشت با قلب او چاقو تيز می کرد. مقابل پل آهنی ايستاد. صداي در هم پيچيدن آب با گوش هايش بازی می کرد. ارس غوغا به پا کرده بود؛ بوی خون می آمد. می خواست برگردد اما حرف های مادر و اشک های همسرش سد راهش شدند: « حتی اگر هزار زخم برداری نشکن پسرم!» صدايِ قدم هايِ دشمنِ متخاصم شوروی، روي پل آهنی سمفونی وحشت ساخته بود.
فقط ۳ نفر بودند. يا علی گويان نشانه گرفتند.
گويی هرجان، هزار جان بود؛ هر چند تيرهايشان اندک.
48 ساعت دفاع سه نفره …
کاش باد خبر آن را به پاسگاه رياحی يا هنگ مرزی جلفا می رساند. کاش ارس خبر آن را به پاسگاه ميله ۵۰ خداآفرين می رساند.
اي کاش …
تا آخرين قطره خون و گلوله مقاومت کردند و در نهايت ماهيت وجود خود را به از هر کس ديگري ثابت کردند حتي به نيروهاي دشمن.
مقاومت شجاعانه اين سه سرباز تحسين نيروهای مهاجم را برمی انگيزد و به دست آن ها در نقطه صفر مرزی به خاک سپرده مي شوند.
از اينها گذشته ۶۰ سال بي خبري آسان نيست و در نهايت به دست تقدير و عزم شکست و اين جدايي به اتمام رسيد…
مرزبان ميهنم
از کدام گذرگاه سخن بگويم؟ از گذرگاه پلدشت؟
روزهايي که در دشت ها، کوه ها و نيزارها کمين کردی، نهراسيدی
عزت را به قيمت جان ارزاني مان داشتی
دلاور رشيد، مرزبان مجاهد
از کدام گذرگاه سخن بگويم ؟
از نخلستان های قصرشيرين بگويم يا از خيزاب های ارس ؟
از گذرگاه نوردوز بگويم يا ميرجاوه؟ تپه سفيد يا بازرگان ؟
از کدام ؟
مرزبان دلاورم
شب هايی که دور از خانه بودی
آسمان سقف تو شد و ستاره ها همدمت
با الوند ميثاق خون بستی اما لحظهای توقف نکردی
از اجل بگويم که براي بردن تاب نداشت
در عجبم!
صدای شليک گلوله رعشه بر تن آدمی می اندازد
چگونه توانست قدم های تو را استوارتر کند؟!
تو را می ستايم
مرزبان مجاهد تو را می ستايم رشادت هايت را ارج می نهم
قسم به چشم هميشه بيدارت
نام تو در تاريخ جاودانه خواهد ماند.
هر چند آغشته شد به خون پيرهن ما
شد جامه سربازی ما هم کفن ما
شاديم ز جانبازی خود در شکم خاک
پاينده و جاويد بماند وطن ما
نگارنده: خانم فاطمه عاليجاه برگزيده مرزيار فرهنگی استان آذربایجان شرقی



