دخترک پاهایش را محکم روی زمین میکوبد تا سرعت تاب را بیشتر کند. تاب دست ساز به جای حرکت رو به جلو، مثل آویزی دور خودش میچرخد. گرد و خاک بلند میشود. میگویند حرف ازدواجش که پیش میآید، خودش را میزند و به مادرش حمله میکند. آن موقع دیگر روی تاب نشستن هم کمکی به او نمیکند. ساعتها میچرخد، بیهدف. امروز سراغ سهیلا آمدهایم با خبرهای خوش.