التماس می کرد، فریاد می زد و از رانندگان عبوری کمک می خواست اما هیچ کس صدایش را نمی شنید و من هم توجهی به فریادهایش نمی کردم حتی التماس ها و گریه هایش نیز بی فایده بود! به همین خاطر ناگهان در یک جای خلوت توقف کردم لباس هایش را از تنش بیرون آوردم، دست و پاهایش را با طناب قرمز رنگ بستم و …