دوسال پیش در مقاله ای تحت عنوان دگردیسی یا دگرگونی امنیت جهانی به این نکته کلیدی اشاره کردم ، نظامات جهانی امنیت و اقتصاد که پس از پایان جنگ جهانی دوم درقرن بیستم ایجاد و به تدریج تکامل یافته است بافروپاشی یکی از دو قطب قدرت جهانی یعنی اتحاد جماهیری شوروی در سال ۱۹۹۱ به مرور دستخوش تغییر شده و اکنون پاسخگوی بسیاری از مسائل جهانی بویژه مسائل نو پدید نمی باشد و از سویی برخی کشورهای نوظهور مانند جمهوری اسلامی ایران ادعای سهم بیشتری از قدرت جهانی را دارند گو اینکه قدرتهای پیروز جنگ جهانی دوم که واضع این نظام مدیریت جهانی بودند نیز ادعا دارند حقوق آنها توسط قوانین و نظامات موجود تامین نمی شود لذا تردیدی در این نیست که تغییرات شگرفی درحال انجام است اما اینکه این تغییرات بصورت تدریجی (دگردیسی) انجام خواهد شد یا دگرگونی های کاتاستروفیک سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی موجب پدید آمدن سیستم جدید می شود معلوم نیست درهرصورت آرایش بلوکهای قدرت درصحنه جهانی رفته رفته درحال شکل گیری است وهرچه جلوتر می رویم شفافیت بیشتری پیدا می کند .
به گزارش مرزنیوز؛ در این یادداشت سعی دارم تفاوت های ماهوی جوامع این دو بلوک را که درحال شکل گیری هستند را به رشته تحریر بیاورم . پس از کشمکش های توزین قدرت بین دول مختلف ، هم اکنون دو بلوک قدرت درحال شکل گیری است ، دریک سو کشورهای لیبرال دمکراسی باهژمونی آمریکا ودرسوی دیگر کشورهای معارض که اساسا اقتدارگرا هستند قرار گرفته اند و هنوز رهبری مشخصی نیز ندارند که تفاوت های آنها ذیلا مورد بررسی قرار می گیرد البته همانگونه که رفتار ودکترین گویای آن است جمهوری اسلامی ایران همانند برخی از قدرتهای نوظهور به عنوان یک کنشگر اساسی تاکنون تمایلی برای حضور درهیچکدام از این قطب بندیهای قدرت نشان نداده است.
۱ _ بانگاهی به ویترین نمایش جهانی ، معلوم می شود که الگوی زیستی دولتهای لیبرال دمکراسی نسبت به الگوی زیستی کشورهای اقتدار گرا ، جذاب تر و انسانی تر است و تقریبا هیچ انسانی از کشورهای آزاد آرزوی زیستن در کشورهای اقتدار گرا را ندارد اما برعکس آن صادق است و مثالهای زیادی از مهاجرت گروه های گوناگون مردم چین به اروپا و آمریکا قابل ذکر است .
۲ _ در کشورهای لیبرال دمکراسی ، انسانها به دلیل فرصت های پیش آمده هویت خواه شده اند و در جستجوی آن ممکن است از مرزهای معمول شناختی عبور کرده و جلوه های غیر اخلاقی از انسان را به نمایش بگذارند که قابل نقد است ، در حالیکه مردم در کشورهای اقتدار گرا از چنین فرصتی برخوردار نبوده اند تا این مسیر هویت خواهی را تجربه نمایند.
۳ _ گردش مالی در کشورهای آزاد به دلیل عدم وجود ایده وامکان سرمایه گذاری و اشباع شدن انواع عمران و توسعه یافتگی اقتصادی علی رغم داشتن پول کافی کمتر شده و همین عامل باعث رکود اقتصادی در اغلب کشورهای لیبرال دمکراسی است درصورتیکه امکان سرمایه گذاری وعمران و آبادانی در کشورهای اقتدارگرا بصورت فراوان وجود دارد اما فاقد پول هستند.
۴ _ فرایند تصمیم گیری تا اراده اقدام درکشورهای اقتدارگرا به دلیل وجود شخصی با قدرت کامل در راس حکومت سریعتر و سهل تر است و این نقطه قوت حکومتهای اقتدارگرا محسوب می گردد در حالی که کشورهای لیبرال دمکراسی به دلیل مردم نهاد بودن قدرت و تقسیم آن بین نهادهای گوناگون از این ویژگی برخوردار نیستند.
۵ _ ساماندهی و مدیریت افکار عمومی در کشورهای اقتدار گرا آسان و سریع اتفاق می افتد برای اینکه رسانه ها بطور کامل در اختیار حکومت است و رسانه آزادی وجود ندارد گو اینکه گاهی توجه به افکار عمومی درچنین کشورهایی ضرورت چندانی ندارد در حالیکه در کشورهای لیبرال دمکراسی ، رسانه ها پای ثابت و مهم قدرت بشمار می روند و افکار عمومی را مهندسی می نمایند و دولتها اراده ای بر مدیرت آنها ندارند .
۶ _ نرخ رشد جمعیت در کشورهای اقتدار گرا بیشتر است در حالی که کشورهای لیبرال دمکراسی از فروپاشی نهاد خانواده و عدم استقبال مردم از فرزند آوری رنج می برند.
۷ _ کشورهای لیبرال دمکراسی مرکز رشد و تولید تکنولوژیهای روز آمد هستند ولی کشورهای اقتدارگرا از چنین قابلیتی برخوردار نبوده و نیازمند این تکنولو ژی ها برای توسعه می باشند از سویی مفید بودن و سودگرایی موتور محرک جوامع آزاد است در حالی که جوامع اقتدارگرا آرمانگرا هستند.
۸ _ مکانیزم تولید سرمایه و قوانین آن در اختیار کشورهای لیبرال دمکراسی است درحالیکه ثروتهای بالقوه در کشورهای اقتدار گرا نیز به همان اندازه و یا بیشتر وجود دارد.
به قلم: دکتر مرادعلی شفقی مولان
لینک کوتاه: https://marznews.com/?p=207675